معنی ازفرشتگان مغضوب
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مغضوب. [م َ](ع ص) خشم گرفته.(مهذب الاسماء). غضب کرده شده و رانده شده.(ناظم الاطباء). آنکه دیگری بر او خشمناک شده. مورد خشم واقع شده.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چون اسم مفعول لازم است، در عربی باید با حرف جر «علی » متعدی شود و مغضوب علیه گفته شود، لیکن در فارسی بدون حرف جر هم استعمال می شود.(فرهنگ نظام). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- فلان من المغضوب علیهم، یعنی فلان از یهود است.(از اقرب الموارد): صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضاَّلین.(قرآن 7/1).
- مغضوب ٌعلیه، خشم کرده شده بر او و ملعون و گرفتار سخط خداوندی.(ناظم الاطباء). مورد خشم واقع شده.(از اقرب الموارد): جریمت بر طالع مغضوب ٌعلیه توان نهاد نه بر طبیعت مرضیه ٔ آن صدر.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 310).
طاوس پران اخضر
طاوس پران اخضر.[وو پ َ ن ِ اَ ض َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه ازفرشتگان باشد و ستارگان را نیز گفته اند. (برهان).
فرهنگ فارسی هوشیار
خشم گرفته، آنکه دیگری بر او خشمناک شده
مغضوب علیه
کسی که بر او حشم گرفته باشند مورد غضب.
مغضوبین
خشمدیدگان (اسم) جمع مغضوب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
ویژگی کسی یا چیزی که موردخشمقرارگرفته،
فرهنگ فارسی آزاد
مَغضُوب، مورد خشم واقع شده، غضب شده،
معادل ابجد
2907